بی کسی عاقبت تلخ همه ترسوهاست!
عطر جان بخش تنت رایحه ی شب بوهاست
هر کجا پا بنهی شهر ختن آهوهاست…
طعم آغوش تو شیرینی بی حد دارد!
عسل کام من از ناخنک کندوهاست!
این چه حالی ست؟ چرا این همه مجنونم من؟
هان! که چشم تو خودش آلت این جادوهاست
آرزوی همه ی دخترکان شهری!
آرزویی که ورای من و در آن سوهاست!…
هست شهزاده ی بر اسب سوار قصه!
چشم او در پی من… نه! که پی مه رو هاست!
جای تو پیرهنم دست جناب باد است!
او به جای تو نوازشگر این گیسوهاست!
من تو را در ملا عام تمنا کردم!
بی کسی عاقبت تلخ همه ترسوهاست!