ابوالحسن وزیری

از تو دورم من و دیوانه و مدهوش توام!

از تو دورم من و دیوانه و مدهوش توام
آنچنان محو تو گشتم که در آغوش توام

یکدم از دل نبرم یاد دلاویز تورا
گرچه چون عشق ز دل رفته فراموش توام

نگه گرمم و در چشم سخنگوی توام
هوس بوسه ام و در لب خاموش توام

همچو اشکی که ز جان ریخته در دامن تو
چون صدایی که ز دل خاسته در گوش توام

پای تا سر همه طوفانم و آشفتگیم
بحر پر موجم و عمریست که در جوش توام

گرچه در حسرتم از دوری برق نگهت
زنده با یاد تو و گرمی اغوش توام

در دل این شب تاریک که چون بخت منست
تا سحر منتظر صبح بناگوش توام

خاطر نازکت آزرده شد از خاطر من
بار سنگینم و آویخته از دوش توام

...

عاشقانه, غزل ‏ - نظر دهید...