احمد علیزاده

اولین بوسه ی تو خاطره ای شیرین بود

تو که رفتی و نگاه تو، زمین گیر شدم
از خودم از همه از زندگی ام سیر شدم

در اتاقی که پر از خاطره هایت شده است
دل به آن خاطره ها بسته و زنجیر شدم

آسمان، نصف شب اندازه ی من دلتنگ است
ماه گم بود در آن، دیدم و دلگیر شدم

مثل یک قطره ی آبی که بیفتد به کویر
سوختم از غم دوری تو تبخیر شدم

اولین بوسه ی تو خاطره ای شیرین بود
آخرین بوسه ات امّا … بگذر ! پیر شدم

...

جدایی, غزل ‏ - نظر دهید...

لرزش سینی و چشمان تو دیدن دارد!

چای از دست تو همواره چشیدن دارد
خاطراتت چه قشنگند، شنیدن دارد

میهمان تو و چشم تو شدن شیرین است
منت صاحب این خانه کشیدن دارد

سفره ی شام بچینی و کنارم باشی
بوسه از لب سر آن سفره، نه چیدن دارد؟

در اتاقی که پر است از نفس گرم شما
غزلم بی سر و پا میل پریدن دارد

تشنه ام چای نداری بدهی لیوانی
لرزش سینی و چشمان تو دیدن دارد

...

عاشقانه, غزل ‏ - نظر دهید...