حسن حسن پور

کشتی اش در موج گیسوهای تو گم می شود!

ماه وقتی در شب موهای تو گم می شود
کاروانی بین ابروهای تو گم می شود

ناخدا هر قدر دریا رابلد باشد شبی
کشتی اش در موج گیسوهای تو گم می شود

وحشتم از مرګ خیلی کمتر لست از لحظه ای
که سری بر روی زانو های تو گم می شود

کاروان سالار من زنګ شتر های عرب
لای آواز النگوهای تو گم می شود

مانده ام یا آسمان در چشمهایت مخفی است
یا زمین در بین بازوهای تو گم می شود

...

عاشقانه, غزل ‏ - نظر دهید...