تشنهای؟ سر بكش از جام زلالی كه منم
تشنهای؟ سر بكش از جام زلالی كه منم
سیر شو از عطش خون حلالی كه منم
به كدامین غم جانسوز جهان فكر كنم؟
به جوابی كه تویی، یا به سؤالی كه منم؟
یك نفس زنده شدم، یك نفس افسرده شدم
یك نفس مرده…، شگفتا به مجالی كه منم
خواب دیدم كه خیال تو مرا با خود برد
در خیالم من از این خواب و خیالی كه منم
عمر من، بالِ به هم بسته؛ نگاه تو، قفس
به كجا كوچ كند بیپروبالی كه منم؟
برگها بر تن من بار گران غم توست
پس چرا خم نشود پشت نهالی كه منم؟
آسمان خیره به معراج رسولی كه تویی
دو جهان گوش به آوای بلالی كه منم
چه قَدَر فاصله ماندهست میان من و تو
از جنوبی كه تویی، تا به شمالی كه منم
به كدامین غم جانسوز جهان فكر كنم؟
به جوابی كه تویی، یا به سؤالی كه منم