مهدی عابدی

زمین را عاشقت کردی، هوا را عاشقت کردی!

زمین را عاشقت کردی، هوا را عاشقت کردی
و هر چه بود بین این دو تا را عاشقت کردی

گِلت وقتی که حاضر شد خدا لبخند زد، یعنی
ز بس زیبا شدی حتی خدا را عاشقت کردی

به خود می بالم از عشقت ولی همواره می پرسم:
چه در ما یافتی آیا که ما را عاشقت کردی؟!

نه تنها من، نه تنها او، نه تنها شاعران، حتی
غزل را، بیت ها را، واژه ها را عاشقت کردی

سپس عشق تو از واژه به قلب ساز ناخن زد
و بعد از آن دور می فا س لا را عاشقت کردی

به وقت خواندنت بی اختیار از بغض لبریزم
تو حتی بغض را، حتی صدا را عاشقت کردی

...

عاشقانه, غزل ‏ - نظر دهید...

گمانم شاعری دیوان خود را در تنور انداخت!

نهنگ عاشقم را دام چشمانت به تور انداخت
گرفت از قعر اقیانوس و در تنگ بلور انداخت

به دور از بی کران موج هایت مرده ام اما
نگاهی می توان گه گاه بر اهل قبور انداخت

شبیه میوه ای نارس، تحمل کردنم سخت است
من آن سیبم که باید گازی از آن کند و دور انداخت

هوای فتح در سر داشتم دردا که تقدیرم
سر و کار مرا با قله ای صعب العبور انداخت

صدایی آمد و ناگاه آتش شعله ور تر شد
گمانم شاعری دیوان خود را در تنور انداخت!

...

جدایی, عاشقانه, غزل ‏ - نظر دهید...

هر زنی را می توان تا حجم یک دیوان سرود!

خنده ات گندم، لبانت سیب، دستت؛ نان سرود
تشنه بودم گریه ات در وصف من باران سرود

آفتاب آزار می دادم، حضورت برف شد
سرد شد قلبم، نفس های تو تابستان سرود

بی گمان عاشق شدن از زیستن زیباتر است
گرچه هستی را خدا و عشق را انسان سرود

دستم از وصف پر و بال عقابان باز ماند
بس که تا جان داشت در اوصاف گنجشکان سرود

منت شعر خودم را بر سرم مگذار، هان!
هر زنی را می توان تا حجم یک دیوان سرود!

سخت باشی محو خواهی گشت از شعرم که من
می سرایم آن که او را می توان آسان سرود

...

عاشقانه, غزل ‏ - نظر دهید...

هان پسر! سعی کن پدر نشوی!

دوستی عادی ام به شرطی که
بعد از این هی قشنگ تر نشوی!

عاشقت می شوم اگر بشود
عاشقت می شوم مگر نشوی

گاه باید سخیف صحبت کرد
با کسی که زبان نمی فهمد

ای دل ساده باز رم نکنی
ای دل ساده باز خر نشوی!

سینه ات را برای تقسیم
رازهایش کسی نمی خواهد

پیش این مردم کمان ابرو
مطمئن باش تا سپر نشوی

می توان ظرف بود و دریا بود
با وجود سکوت غوغا بود

با چنان هیبتی شنا کن که
توی امواج نیز تر نشوی

ساده بودی خلاصه ات کردند
نذری کاسه کاسه ات کردند

مختصر دل ببند تا دیگر
سهم دل های مختصر نشوی

گرچه فرمان حضرت حافظ
سخت در چشم بنده محترم است

صرفه ای در بزرگ بودن نیست
هان پسر! سعی کن پدر نشوی

...

چهارپاره, رابطه ‏ - نظر دهید...