تو چطور از اینهمه “دوست داشتن” برگشتی!؟

از پله های یک ساختمان بلند بالا رفتم
حتی فکر برگشت خسته ام می کرد!
تو چطور از اینهمه “دوست داشتن” برگشتی!؟
از پله های یک ساختمان بلند بالا رفتم
حتی فکر برگشت خسته ام می کرد!
تو چطور از اینهمه “دوست داشتن” برگشتی!؟
خیال میکنی
نهنگها نمیدانند
آمدن به ساحل یعنی مرگ!؟
خیال میکنی
به عاقبتش فکر نکردم
و گفتم “دوستت دارم”!؟