شمارهٔ ۱۳
در راه تعب ترک طرب باید کرد
وین نفس پلید را ادب باید کرد
ور در طلبی دریغ نیست ازگفتار
چندانکه ببایدت طلب باید کرد
در راه تعب ترک طرب باید کرد
وین نفس پلید را ادب باید کرد
ور در طلبی دریغ نیست ازگفتار
چندانکه ببایدت طلب باید کرد
درعالم مرگ زندگانی دور است
در رنج جهان گنج معانی دور است
خوش باش که دور مرگ نزدیک رسید
ناکامی کش که کامرانی دور است
مردی چه بود رند و مقامر بودن
آزاد ز اول و ز آخر بودن
یکرنگ به باطن و به ظاهر بودن
نظّارگی و خموش و صابر بودن
از جزو به سوی کل سفر باید کرد
وز کل به کل نیز گذر باید کرد
چون هر کل و هر جزو بدیدی و شدی
آنگاه به کلِّ کل نظر باید کرد
هر پرده که بند پرده در خواهد خاست
این پرده مثال آن دگر خواهد خاست
در پیش تو صد هزار پردهست نهان
مشتاب که پرده پرده در خواهد خاست
گر دریائی ز شور بنشانندت
ور تیز تکی چو مور بنشانندت
بنشین که ز خاستن نخیزد چیزی
ور ننشینی به زور بنشانندت
تا کی باشی چو آسمان در تک و تاز
در زیر قدم شو چو زمین پستِ نیاز
گر صبر کنی، صبر، کند کار تو راست
ور نه پس و پیش میدو و کژ میباز
گر همچو فلک سالک پیوسته شوی
آخر چو زمینِ پست بنشسته شوی
ای بس که دویدم من و عشقش میگفت:
آهسته ترک که زود آهسته شوی!
هر روز مرا غمی دگر پیش آید
کان غم ز غم همه جهان بیش آید
گر دل به چنین صبر نه درویش آید
تسلیم کند آخر و با خویش آید
تا بر ره خلق مینشینی ای دل
در خرمن شرک خوشه چینی ای دل
گر صبر کنی گوشه گزینی ای دل
بینی که درآن گوشه چه بینی ای دل