شمارهٔ ۷۵
ای ترک قلندری شرابی در ده
جامی دو، می، از بهر خرابی در ده
وین بستهٔ حرص عالم فانی را
زان پیش که خاک گردد آبی در ده
ای ترک قلندری شرابی در ده
جامی دو، می، از بهر خرابی در ده
وین بستهٔ حرص عالم فانی را
زان پیش که خاک گردد آبی در ده
برخیز که گل کیسهٔ زر خواهد ریخت
ابرش به موافقت گهر خواهد ریخت
گر زر داری بریز چون خاک و بخور
کز روی تو زر به خاک درخواهد ریخت
چندان که نگاه میکنم هر سوئی
از سبزه بهشت است و ز کوثر جویی
صحرا چو بهشت شد ز دوزخ کم گوی
بنشین به بهشت با بهشتی رویی
این نوحه که از چنگ کنون میآید
تا کی گویی که بوی خون میآید
وین نالهٔ زارِ نای در وقت بهار
گوئی که ز گور من برون میآید
مائیم و میی و مطربی مشکین خال
بی هجر میسَّر شده ایام وصال
با سیمبری نشسته در باد شمال
زین آب حرام خون خود کرده حلال
برخیز که ماه میزند خیمه ز شب
خورشید همی رود سراسیمه ز شب
شمع آر و شراب و نُقل و خندان بنشین
کاندر شکند تمام یک نیمه ز شب
برخیز که کار ما چو زر خواهد شد
اسبابِ شراب مختصر خواهد شد
بشتاب که بر پُشتی رویت خورشید
خوش خوش به دهان شیر در خواهد شد
یک دم به طرب بادهٔ خوش لَوْن دهید
فارغ ز فساد و ایمن از کَوْن دهید
تا غرقه شود در آب فرعونِ هوا
فرعَوْنی مَی به دست فرعَوْن دهید
دل در غم همدمی بفرسود و نیافت
میجست مراد و مینیاسود و نیافت
فرمان بر و باده خور که عمری است که دل
در آرزوی چنین دمی بود و نیافت
جانا گل بین جامهٔ چاک آورده
وز غنچه صباش بر مغاک آورده
می خور که صبا بسی وزد بی من و تو
ما زیر کفن روی به خاک آورده