عید من و نوروز من امروز تویی!
اندر دل من مها دلافروز تویی
یاران هستند و لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی!
اندر دل من مها دلافروز تویی
یاران هستند و لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی!
اى ما و صد چو ما، ز پى تو خراب و مست
مـا بى تو خسته ايم، تو بى ما چگونه اى!؟
امروز ندانم ز چه دست آمده ای
کز اول صبح مست مست آمده ای
گر خون دلم خوری ز دستت ندهم
زیرا که به خون دل به دست آمده ای
صبح است و صبوح است بر این بام برآییم
از ثور گریزیم و به برج قمر آییم
پیکار نجوییم و ز اغیار نگوییم
هنگام وصال است بدان خوش صُوَر آییم
روی تو گلستان و لب تو شکرستان
در سایه این هر دو، همه گلشکر آییم
خورشید رخ خوب تو چون تیغ کشیدهست
شاید که به پیش تو، چو مه شب سپر آییم
آه که شب جمله در این وعده رفت
بوسه دهم بوسه دهم روز شد
یار برهنه به قبا میل کرد
عقل دگربار کمردوز شد