آسمان پر شد از خال پروانه های تماشا.
عکس گنجشک افتاد در آب رفاقت.
فصل پرپر شد از روی دیوار در امتداد غریزه.
باد می آمد از سمت زنبیل سبز کرامت.
امتداد تو در سایه کاج های تامل
تا علف های نرم تمایل دوید،
خون کودک پر از فلس تنهایی زندگی شد.
سوزش چشم روی علف ها فنا شد.
شور تن در تو شیرین فرو می نشیند.)
جیک جیک پریروز گنجشک های حیاط
جوی آبی که از پای شمشاد ها تا تخیل روان بود
جهل مطلوب تن را به همراه می برد.
کودک از سهم شاداب خود دور می شد.
از سر شاخه های هلو روی پیراهنش ریخت.
در مسیر غم صورتی رنگ اشیا
پشت تبخیر تدریجی موهبت ها
تا غروب عروسک چه اندازه راه است؟
هجرت بزرگی از شاخه، او را تکان داد.
( صبحگاهی در آن روزهای تماشا
زیر شمشادهای جنوبی شنیدم.
مشتم از کاهش حجم انگور پر شد.
بعد، بیماری آب در حوض های قدیمی
فکرهای مرا تا ملامت کشانید.
بعد ها، در تب حصبه دستم به ابعاد پنهان گل ها رسید.
روی شن های محسوس خاوش می شد.
روبرو می شدم با عروج درخت ،
با شیوع پر یک کلاغ بهاره،
با افول وزغ در سجایای نا روشن آب ،
با صمیمیت گیج فواره حوض ،
با طلوع تر سطل از پشت ابهام یک چاه.)
کودک آمد میان هیاهوی ارقام.
(ای بهشت پریشانی پاک پیش از تناسب !
خیس حسرت ، پی رخت آن روزها می شتابم.)
کودک از پله های خطا رفت بالا.
ارتعاشی به سطح فراغت دوید.
...