می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر
ضربهٔ سُمّ ستور باد پیمایش
سینه اش پنهان به زیر رشته هایی از دُر و گوهر
می کشاند هر زمان همراه خود سویی
مردمان در گوش هم آهسته می گویند
( آه … او با این غرور و شوکت و نیرو )
( بی گمان شهزاده ای والاست )
دختران سر می کشند از پشت روزنها
گونه ها شان آتشین از شرم این دیدار
( شاید او خواهان من باشد . )
لیک گویی دیدهٔ شهزادهٔ زیبا
دیدهٔ مشتاق آنان را نمی بیند
می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر
ضربهٔ سم سُتور باد پیمایش
مقصد او … خانهٔ دلدار زیبایش
مردمان از یکدیگر آهسته می پرسند
( کیست پس این دختر خوشبخت ؟ )
ناگهان در خانه می پیچد صدای در
سوی در گویی ز شادی می گشایم پر
( آه ، ای شهزاده ، ای محبوب رویایی
نیمه شبها خواب می دیدم که می آیی . )
زیر لب چون کودکی آهسته می خندد
( ای دو چشمانت رهی روشن به سوی شهر زیبایی
ای نگاهت باده ای در جام مینایی
آه ، بشتاب ای لبت همرنگ خون لالهٔ خوشرنگ صحرایی
لیک در پایان این ره … قصر پر نور است . )
می نهم پا بر رکاب مرکبش خاموش
می خزم در سایهٔ آن سینه و آغوش
می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر
می کشم همراه او زین شهر غمگین رخت .
...