مذمت مگس (ذوبحرین) ملک الشعرای بهار

خانه را پاک دار تا مگس نیاید

دعوت او مسکن پر چرک تست

مسکن پر چرک تو از شرک تست

پاکی و پاکیزگی از دین بود

مشرک و بیدین سگ چرکین بود

چون مگس از اهرمن آمد پدید

رغبت او جانب چرکی کشید

ریشهٔ ذات مگس اهریمنی است

خلقتش‌از ربمی‌و از ربمنی است

پاک زی و خانهٔ خود پاک دار

تا مگس از خان توگیرد فرار

گر همه خلق این عمل آسان کنند

ربشه‌اش ازکشور ایران کنند

کشور ایران شود آباد و پاک

می‌شود این جانور از بن هلاک

چون‌مگس‌ازکشور ماگشت دور

باگل وخاک وطن آغشت نور

خرمگس از پاکی کشور پرید

رشتهٔ بی‌باکی کافر برید

بهجت و نورانیت آید به کار

صحت و انسانیت آید به‌بار

صحت و انسانیت از خاصیت

دانش و دین آرد و حسن نیت

دانش و دین چون درکشور زنند

لشکر شیطان در دیگر زنند

وین مگس از لشکر شیطان بود

کشتن و تاراندنش آسان بود

ای پسر، این گفتهٔ نغز بهار

بشنو و برآن دل و همت کمار

...

مذمت مگس (ذوبحرین) ملک الشعرای بهار نظر دهید...

ای مگس!

ای مگس‌، ای دشمن نوع بشر

ای همه از عقرب و افعی بتر

در ره و در خانه و صحرا و باغ

موجب دردسر و موی دماغ

قصهٔ پتیاره و مرگ سیاه

قصهٔ تست ای عدوی کینه‌خواه

تاخته ناگه ز سوی آسمان

آخته بر صحت و امن و امان

آمده بی رخصت و پوزش ز در

بر سر هر مسندی افشانده پر

در شده بی‌رقعهٔ دعوت بخوان

خورده و برخاسته پیش از کسان

وز ره نامردمی و کین و قهر

بر سر هر طعمه‌ای افشانده زهر

رفته سوی مزبله و آلوده‌پای

آمده بر سفرهٔ خلق خدای

ریسته از پرخوری و کرده قی

کرده قی از بهر چه‌، ناخورده می

این همه پیش من و تو می‌کند

بر سر و ریش من تو می‌کند

ما و تو بگشوده بر این دیو، در

خانهٔ خود ساخته زیر و زبر

لیسد و بوسد لب فرزند ما

چهرهٔ نوباوهٔ دلبند ما

بر سر و دست و تن آن بیگناه

سالک و جوش آرد و زخم سیاه

حصبه و اسهال ره‌آورد او

هر دلی آزردهٔ یک درد او

فتنهٔ بیداری و کابوس خواب

زِر زِر او صیحهٔ دیو عذاب

دشمن اندیشه و خصم خیال

مایهٔ نکبت‌، سر وزر و وبال

...

مذمت مگس (ذوبحرین) ملک الشعرای بهار نظر دهید...

داستان «‌خرفستر»

بشنوی ار گفتهٔ پیر مغان

گیری ازین دیو چه آه و فغان

خلقتش از دیو شد این‌ شوم ذات

کشتن وی زان بود از واجبات

مؤبدی این قصهٔ خرفستران

گوید و بس نکتهٔ حکمت در آن

کیک و مله کژدم و مار و مگس

اشپش و زنبور و از این جنس بس

ساخته ز اندیشهٔ اهریمن‌اند

مایهٔ آزردن مرد و زن‌اند

وز پی اجر من و تو در شمار

داد بر این طایفه جان‌، کردگار

وین مگس آمد سر اهریمنان

خلقی از او بر سر و سینه‌زنان

عافیت از هیبت او در گریز

شیر نر از صدمت او اشگریز

عاجز از او آدمی و چارپا

تیره از او مسکن و صحن سرا

بر بشر از زلزله فتاک‌تر

وز سگ و گرک گله بی‌باک‌تر

چون سگ دیوانه و چون گرگ و مار

کشتن او فرض بر اهل دیار

وز سگ دیوانه و از مار و گرگ

زحمتش افزون‌تر و هولش بزرگ

در همه عمری سگ دیوانه‌ای

بینی و ماری شده از لانه‌ای

وین بتر از عقرب و مار و رطیل

حمله‌ور آید سوی ما، خیل‌خیل

پیشهٔ او کشتن اولاد ما است

کشتن او فرض بر افراد ماست

...

مذمت مگس (ذوبحرین) ملک الشعرای بهار نظر دهید...